اولین عکسی که دوربین به گردن عباس آویزان .سال ۱۹۵۲ «عباس عطار» به همراه خانوادهاش از ایران مهاجرت میکند
است عکسی خانوادگیست که هنگام خروج از فرودگاه مهرآباد به همراه پدر، مادر و سه برادرش توسط بدرقه کنندگان
خانواده عطار از آنها گرفته شده است. در استقلال الجزایر عباس اولین عکسهایش را در سن ۱۴سالگی میگیرد و در سن بیست و شش سالگی عکسهایش در مجلات و روزنامه های مهم دنیا منتشر میشوند
در دهه های گذشته به همان اندازه که از «عباس عطار» عکسهایی در مدیاهای مختلف به چاپ رسیده است این عکاس مستند گفت وگویی با رسانه ها ایرانی و غیر ایرانی نداشته است
به بهانه افتتاح سایت «عباس و انقلاب» با این عکاس متولد استان سیستان و بلوچستان گفت وگویی داشته ایم. آقای عطار هم اکنون در پاریس اقامت دارد
فیلسوف و نشانه شناس فرانسوی، رساله ای به »سالی که شما به عضویت آژانس عکس مگنوم درآمدید، «رولان بارت در آن رساله «رولان بارت» عکاسی را به عنوان صنعت تعریف میکند. چند دهه از این .نام «اتاق روشن» منتشر میکند
به عنوان یک عکاس مستند، چه نظری .موضوع گذشته است و شناخت به عکاسی و دنیای عکس گسترش پیداکرده است نسبت به این نظریه «رولان بارت» دارید؟
ـ از آقای بارت باید پرسید، نوشتن و نویسنده بودن صنعت است یا نه، این را از او باید میپرسیدند. عکاسی هم میتواند
صنعت باشد و هم هنر، وقتی یک هنرمند میتواند با عکس کارهایش را نشان بدهد نمیشود گفت صنعت است. برای همینمیگویم باید از آقای بارت آن زمان پرسیده میشد. نوشته هایی که در روزنامه منتشر میشوند و یا نوشته های روی تابلوهای نوشتن» تعریف میشوند. یک رمان هم با فعل «نوشتن» بیان میشوند. الان باید بپرسیم هردوی اینها «مغازه ها اینهانوشتن» هستند، کدام یک صنعت است و کدام هنر. این سوالی است که هنوز جواب روشنی برایش نیست، نمیشود مطلق گفت کدام هنر است و کدام صنعت، هنوز جواب روشنی وجود ندارد. کسی که مخاطب عکس است باید تشخیص بدهد که صنعت است یا هنر.
شخصیت ذهنی شما در جامعه ای مذهبی شکل میگیرد. در نوجوانی مهاجرت میکنید و تحصیل، در دمکراتترین کشورهای دنیا ازلحاظ مذهب زندگی میکنید. بعد از گذشت سالها به سراغ مذهب و اسلام میروید و دو کتاب هم در این زمینه منتشر میکنید. اینکه به سراغ مذهب میروید و این ابژه را برای چند دهه سوژه عکاسی میکنید به دلیل «چرایی»در مذهب است یا به دنبال نگاهی جامعه شناسی از این وضعیت هستید؟
ـ سی وپنج سال است که دارم این سوژه را عکاسی میکنم. راستش را بخواهید من با مذهب کاری ندارم من باخدا کاردارم دنبال این هستم که ببینم چرا مردم به خدا عقیده دارند. این برای من مهم است و این تنها دلیل من بود که رفتم به سراغ این موضوع، سوژه «مذهب» بعد از انقلاب ایران بود که به فکر من رسید. من وقتی در ایران دیگر نتوانستم کارکنم و بازگشتم به فرانسه دیدم که موج مذهبی که از انقلاب ایران بلند شده بود در مرزهای جغرافیایی ایران نخواهد ماند، آن زمان این پرسش برای من به وجود آمد که چرا مردم به خدا عقیده دارند، البته آن دیدن اشتباه نبود، میبینید که آن اسلام افراطی داردتمام دنیا را میگیرد.
(هنگام طلوع آفتاب، کشیشان کلیسای صهیون، افراد تازه ایمان آورده را در دریا غسل تعمید میدهند. کیپ تاون، آفریقای جنوبی، ۱۹۹۹.)
وقتیکه روی اسلام کارکردم به خودم گفتم پروژه بعدی چه باشد، سال ۲۰۰۰نزدیک بود و برای مسیحیان و تمام دنیا سال
۲۰۰۰سال مهمی بود، برای همین شروع کردم کتابی در مورد مسیحیان و چند خدایی ها کارکردم و بعد روی بوداییها
کارکردم و به تازگی هم هندوها را تمام کرده ام که کتابش سال آینده منتشر میشود و در حال حاضر هم در مورد یهودیان کارمیکنم. اگر انقلاب ایران نبود من هرگز به سراغ موضوع مذاهب نمیرفتم. انقلاب ایران بود که سبب شد من در مورد دین
کارکنم. من در مورد دین کار میکنم، اما باید این را بدانید که فقط در مورد دین نیست، بلکه در مورد اجتماع دینی است
همیشه سعی کرده ام اثر آن دین .رابطه هرکس باخدا موضوع خصوصی آن فرد است و عکاسی از آن هم بسیار سخت است و یا اثر آن باور مردمی را در جامعه بازتاب بدهم. این اثر اجتماعیست که برای من اهمیت دارد.
خودتان را روایتگر تصویری تاریخ و انقلاب ایران میدانید. در روایتهایی که از تاریخ و انقلاب ایران داشتهاید، روایت چقدر صادقانه بوده است؟
ـ تاریخ نگاری بعدها به وجود میآید من فقط در آن لحظه در آن مکانها بودم، من تاریخ نگاری لحظاتی هستم که در آنها
قرارگرفته ام نه در همه موارد. من هر چیزی که دوربینم دید را گرفته ام. من یک کوچه را دیدم نه کل خیابان را.
کتاب «الله اکبر» شما در ایران موردنقد برخی از افراطیون مذهبی قرا گرفت.. این کتاب و عکسهای شمارا در راستای تخریب اسلام و مسلمین میدانستند. در روایتهایی این کتاب از مذهب و مراسمات مذهبی به فکر تخریب اسلام بودید؟
(عاشورا؛ مردم درحال سینه زنی هستند. آنها در سوگواری شهادت امام حسین (ع) خود را گل آلود کردهاند. خرم آباد، ایران، ۱۳۸۴.)
ـ میدانم، از این حرفها زیاد میزنند، اولاً من را خیلی بزرگ کردند دوما کار من عکاسی است. من میخواستم اسلام
امروز را نشان بدهم. مسلمانها و رفتارشان برای من مهم بود. نه تنها در ایران بلکه در مصر مالزی و چین، اینها برای
من جالب بود و عکس گرفتم. اسلام به عنوان دین برای خودش است به آن من کاری ندارم. اما با مسلمانان، چرا کاردارم،
وقتی مسلمانها هرروز در چهارگوشه دنیا خودشان را منفجر میکنند، برای من مسئله است و به آن نگاه میکنم و میپرسم
چرا این کار را کرده اند
خودتان را جامعه شناس میدانید و گمان میکنید وظیفه روشنگری در جامعه جهانی بر عهده شماست؟
ـ نیازی نیست یک عکاس روشنفکر باشد. واقعاً لازم نیست روشنفکر باشد میتواند یک مذهبی باشد و عکاسی خوبی هم باشد. البته یک حداقلی فرهنگ، باید داشته باشد که وقتی چیزی جلوی چشمش میآید بفهمد آن چیزی که مقابل چشمش هست مهم است یا نه
اولین کاری که در مورد اسلام انجام دادم ۱۹۸۶ بود. من رفتم مصر، چون در مصر یک موج اسلامی داشت شکل میگرفت، یک عکس گرفتم از مسجد الازهر که یک آقایی زیر نوری که از بالا میآید دارد دعا میخواند. مثل یک نورالهی بود، این برای من رابطه آدم باخداست، این برای من اسلام است. عکس دیگری هم دارم که کادر آنهم از بالاست، درآن عکس خیابانی است پر از آدم و همه دارند دعا میکنند، چرا در خیابان به این دلیل که مسجد پر شده است این به این معنی است که آن موج بزرگ شده است مردم در آن مسجد دعا میکردند که دولتشان اسلامی بشود. من همیشه این دو عکس را با هم به نمایش میگذارم به این معنی یکی دین است و دیگری ایدئولوژی اسلامی است.
فلسفه در عکاسی شما چه اهمیتی دارد؟
ـ این سؤالها را باید بعد از مرگ من از تاریخ نگاران عکس پرسید. عکاسی فقط زدن شاتر نیست، باید فرهنگ و فلسفه ای
هر .پشت دوربین باشد. فکری که عکاس در مورد سوژه میکند اثرش را مجموعه عکسهای آن، ما میتوانیم مشاهده کنیم
عکاس نه تنها به شناخت فلسفه نیاز دارد بلکه به جامعه شناسی و نشانه شناسی هم نیاز دارد. هیچوقت دوربین مظلوم نیست که ما نخواهیم بدون داشتن و دانستن این چیزها به سراغش برویم. چراکه عکاس اجتماعی با یک فرهنگ کار دارد
رنگها در عکاسی شما جایی ندارند اما تا دلتان بخواهد سایه و نور سنجیهای دقیق جولان میدهند. درحالیکه این رنگها هستند که دنیا را رقم میزنند.
ـ عکاسی به معنای فتوگرافی یعنی کسی که با نور مینویسد. از من وقتی میپرسند، فتوژورنالیست هستی یا آرتیست
میگویم فتوگراف هستم. به این معنی که من با نور مینویسم. بعضیها با نور نقاشی میکنند به این معنی که یک عکس
میگیرند و آن عکس هم فقط برای دیوار است و تمام میشود. من سعی میکنم عکسی که میگیرم علاوه بر اینکه روی
دیوار میرود مهمتر از آن باشد و در سکانسهای مختلف وجود داشته باشد. مثل نویسنده ای که با کلمه پاراگراف نویسی
میکند منم با عکسهایم بنویسم.
کتابهای من فقط عکس نیستند بلکه همیشه در کتابهای من دیالوگهایی بین عکسها وجود دارد. عکسهای من همیشه درحال دیالوگ باهم هستند و فتوگرافی به این معناست، و من فتوگراف هستم. کارهای خصوصی من همیشه سیاه وسفید بوده است. چون دنیا رنگی است من انتخاب میکنم که سیاه وسفید نشانش بدهم. به این دلیل که سیاه وسفید آن حقیقتی که جلوی چشم ماست را نشان نمیدهد بلکه پشت برده را به ما عرضه میکند.
درحالیکه در عکسهای رنگی اینگونه نیست. برای مثال آن عکسی که در دوران انقلاب گرفته ام، عکسی که چند مرد
دارند یک زن را کتک میزنند. آن عکس به دلیل سیاه وسفید بودنش دراماتیک است. درحالیکه اگر یکی از آن نوجوان ها
لباسش آبی بود، کمی آن طرفتر تابلوی مغازه قرمز بود و کمی آن طرفتر رنگ زرد و سبز بود تمام دراماتیک بودن عکس از بین میرفت. سیاه و سفید بودن عکس این اجازه را به مخاطب میدهد که بر اتفاقی که در حال وقوع است فوکوس کند و برای من جالبتر است کلاً. من بعد از پنجاه سال همه چیز را سیاه وسفید میبینم، وقتی کار میکنم همه چیز را سیاه وسفیدمیبینم اما در حال حاضر به خاطر اینکه در حال عکاسی نیستم رنگها را میبینم و لذت میبرم. این سیاه و سفید بودن انتخاب من است. من انتخاب کرده ام دنیا را سیاه وسفید نشان بدهم.
یک عکس های خبری قرار است روایت کننده چه بخشهایی از یک خبر باشد؟
ـ من به عنوان عکاسی خبری اول باید بگویم آن اتفاق چیست، برای مثال عکس همان زن که در انقلاب ایران در حال کتک
خوردن است. در بخش اول آن عکس میگوید زنی دارد کتک میخورد، قدم دوم، چرا دارد کتک میخورد، که گاهی وقتهاکلمه و نوشته های دور یک عکس هم اهمیت دارد. آن عکس مشتی را فقط نشان میدهد که به صورت زنی خورده است، چند نفر در کاردر هستند، عکاس سعی میکند همه زاویه ها را تا جایی که ممکن است منعکس کند اما اینکه چه اتفاقاتی قبلش افتاده، بر عهده کلمات در خبرنویسی است و یا آینده. وقتی بعد از چندین سال به ایران سفر کردم در موردایران کارکردم، اسم کتابم را گذاشتم «سفرنامه ایران» این کتاب فقط عکس نبود، بلکه مجموعه ای از عکسهاست که ممکن است نشان دهد بعد از گذشت این همه سال آن زن در انقلاب چرا کتک خورده بود.
روزانه خبرهای زیاد توسط آژانس های خبری در دنیا منتشر میشود که به سرعت فراموش میشوند و خبرهای دیگری جایگزین آنها میشوند اما برخی از عکسهای خبری تا دهه های بعد باقی میمانند، هر دو روایتگر یک موضوع اند. چرایکی به فراموشی سپرده میشود و دیگر نه؟
ـ دو چیز دراین بین وجود دارد. یکی خود اتفاق است برای مثال، عکسی که تعدادی تانک را نشان میدهد و مردی که با دوکیف دستی جلوی آنها ایستاده است. خبر آن اتفاق به فراموشی سپرده شده اما آن عکس بعد از گذشت زمان بازدیده میشود ودر ذهن ها ماندگار شده است. چرا به این دلیل که آن عکس قوی است و دوما، بعضی از عکاسهای خبری به این دلیل که مؤلفه هایی از هنر را در عکس و کادرشان قرار میدهند و این سبب میشود که عمر عکس طولانی باشد، درواقع آن هنراست که عمر عکس را طولانی میکند. اگر فقط خبر باشد، گاهی مهم است و گاهی نه ولی وقتی عکاس شخصیت خودش رادرگیر عکس میکند و هنر را وارد حرفه اش میکند آن موقع است که میتوان در مورد ماندگاری اش حرف زد
…یعنی در عکاسی خبری و مستند، هنری بودن عکس و یا ذهن عکاس میتواند بااهمیت باشد.
ـ همیشه و همه جا اینگونه بوده است. حقیقتش دعوای بین هنر و خبر برای من مهم نیست، یک هنرمند میتواند عکاسی
خبری باشد و بلعکس. مهم بودن عکس است و در کادر باید شخصیت فکری عکاسی وجود داشته باشد.
(مامور ساواک که توسط نیروهای انقلابی بازداشت شده است)
با این تعریف باید گفت که مرز بین عکاسی خبری ـ مستند و عکاسی هنری ناچیز است
وجود «Cartier Bresson» «رابرت کاپا» و ـ همیشه اینگونه بوده است، الآن پشت سر شما عکس پایه گذار مگنوم یعنی
دارد. هر دو هم عکاس خبری هستند و هم هنری، یعنی دیالوگ بین هنر و خبر همیشه بوده است. این برای ما سبب دعواعکس عکس است. من وقتی در حال .نیست، که کنکاش کنیم ببینیم در شخصیت عکسهای چه کسی هنر است و کدام خبرتهیه کتاب هستم این سؤالها و اتفاقات اصلاً برایم مهم نیست. من عکس میگیرم، عکسها را نشان میدهم، عکاسی یک «الف» تا «ی» برای آن در نظر «معجزه است. معجزهای که نمیشود برای آن، آنطوری که شما میخواهید، فلسفه ای ازگرفت. وقتی عکس میگیرم، بعد که نگاه میکنم میگویم وای چه معجزهای. همه مؤلفه های نور، سیاه وسفیدها و خود اتفاق همه باهم کنار هم در جای مناسب قرارگرفته اند. آن موقع است که باید گفت عکس اینجاست. ولی چرا این قسمت هنر است وآن طرف خبر، اصلاً اهمیت ندارد.
هر وقت در جهان اتفاق مهمی در حال وقوع بوده است شما آنجا حضور داشته اید. علاوه بر عکسهای انقلاب ایران،عکسهای ماندگاری هم در ویتنام از شما در تاریخ معاصر ثبت شده است. چطور به ویتنام رسیدید؟
ـ همیشه دوست داشتم به ویتنام بروم و عکسهای آن جنگ را کامل کنم. وقتی که آمریکایی ها در آنجا در حال جنگ بودندمن نوجوان بودم و عکاسی جنگ نمیکردم. وقتی که مذاکره امریکایی ها و ویتنامی ها در پاریس شروع شد و وزیر امورخارجه امریکا گفت: «صلح نزدیک است»، فهمیدم که بهترین موقع برای رفتن به ویتنام است. فوری پرواز کردم.
(یک سرباز ویتنام شمالی، یک ویتکونگ را به اسرات درآورده و در روستا به نمایش گذاشته است. منطقه دلتای جنوبی، ویتنام، ۱۹۷۳.)
چرا بهترین وقت برای رفتن بود؟
ـ چون وقتی جنگ هنوز تمام نشده و آتش بس است. بهترین موقعیت برای کار عکاسیست چون دولت هنوز قوی نشده است دقیقا مثل انقلاب ایران که در اوایل دولت قوی نبود و میشد کار کرد. من چون نتوانسته بودم جنگ امریکایی ها را کامل کنم میخواستم سمت «ویت کنگ ها» بروم. صلح نشد، پنج ماه آنجا بودم و جنگ ویتنام را کامل کردم تا اینکه آتش بس را امضا و مرزها را باز کردند که به خبرنگاران خارجی نشان بدهند ما هستیم و زمین مال ماست. دو بار به »کردند. «ویت کنگ ها »«ویت کنگ ها» رفتم یک بار با «صفا حائری» بودم. آن زمان خبرنگار رادیو و تلویزون ایران بود صفا. یک هفته ای با هم آنجا بودیم.وقتی تمام شد و برگشتم پاریس سعی کردم که ویزا بگیرم برای شمال ویتنام که هر سه ویتنام را عکس گرفته باشم. وقتی ویتنام جنوبی داشت سقوط میکرد ویزا گرفتم و رفتم
وقتی با صفا «ویت کنگ ها» بودیم، آنها میخواستند با مردی که زیر نظرشان بودند میخواستند نشان بدهند که خبرنگاران
از آن ور دنیا آمده اند از شما عکس بگیرند. به خاطر امنیت بیشتر از دو الی سه ساعت جایی نمی ماندیم که مبادا بمبباران نشود ویا به ما حمله نکنند هرجا که میرسیدم به خاطر اینکه سیستم کمونیستی بود نطق کوتاهی میکردند و می گفتندهوشیمین رییس جمهور ویتنام شمالی گفته است که : «حقیقیت انقلابی است» از این جمله خوششان میآمد. به صفاحائری« Chi Minh »سفارش کرده بودم که با خودت بار سنگین نیاور و سبک سفر کن.
با گستردگی گوشیهای موبایل و شبکه های اجتماعی از طرفی دیگر بحث شهروند خبرنگاری، هرکجای دنیا هر اتفاقی که رخ بدهد، در کمترین زمان ممکن عکس آن توسط شاهدان آن اتفاق منتشر میشود. عکسهای منتشرشده روایتگر خبری هستند. به گمان شما این عکسها در ژانر عکاسی خبری تعریف میشوند یا شهروندی ؟
مثلاً وقتی قذافی کشته شد. عکسی که منتشر شد .ـ در بین این عکس هایی که میگویید میشود استثنا هم وجود داشته باشدعکاسی حرفه ای نبود، خود بچه هایی که او را کشته اند با تلفن های خودشان فیلم و عکس گرفتند. آن عکس خبر است، خبرمهمی هم هست، اما جزء استثنائات عکاسی آماتور است. البته من سلفی را هیچوقت نمیگویم عکس، همیشه گفته ام، خوب سلفی است. عکس به عنوان عکاسی، یعنی آنکه بافکر و اجتماع و فرهنگ برود و عکاسی کند چیز دیگریست، روزانه این همه عکسهای سلفی در دنیا منتشر میشود که حاوی خبر و اطلاعاتی هم هستند اما فراموش میشوند اینها فقط برای کسی که در عکس کنار سوژه حضور دارد مهم است، برای دنیا اهمیتی ندارد، اما عکس قذافی استثناست که در تاریخ می ماند.
چه اتفاقی باید در عکس خبری وجود داشته باشد که مهم تعریف شود؟
ـ مهم بودن در زاویه نگاه و عکاس و اهمیت سوژه نهفته است. سوژه مهم است اما دید یک عکاس با عکاس دیگر در موردهمان سوژه فرق میکند. مثلاً اگر برای یک اتفاق اجتماعی سه عکاس خوب را بگذارید بعد از عکاسی شما سه عکس متفاوت از آن سوژه دارید چرا متفاوت به همان دلیلی که گفتم، متفاوت بودن فرهنگ هر عکاس
امروز عکاسی مستند چه تفاوتی با گذشته دارد؟
ـ فرق زیادی نکرده است. تنها مفهموم های فتوگرافی عوض شده اند. عکاسی مفهومی فقط مهمتر شده است. برای همین نویسنده ها و منتقدین فقط به مفهوم نگاه میکنند تا مستند فتوگرافی، اما برای ما در مگنوم همیشه مستند فتوگرافیست که اهمیت دارد. مفهوم عکاس باید در شخصت عکاسی باشد نیازی نیست ما در موردش حرف بزنیم عکسی که قرار باشد ، کیلومترها کلمه زیرش نوشته بشود برای من دیگر عکس معنی نمیشود. مفهوم دیگر عکس نیست بلکه آن کلمه هایی که زیرآن عکس مینویسند مهمترند درحالیکه برای من و ما در مگنوم خود عکس است که اهمیت دارد.
(شاهین ۲۰ ساله، در حیاط خانه خود در حال استحمام است. او هر دو پای خود را در بمبگذاریهای سه سینما که در سال ۲۰۰۲ و توسط جهادگران انجام شده از دست داده است. مایمسینگ، بنگلادش.)
زیادشدن دوربینهای عکاسی و مجهز شدن گوشیهای موبایل به دوربین جهت عکسبرداری، برای شما خوشایند نیست،فکر نمیکنید این گستردگی به نفع عکاسی باشد؟
ـ اینها عکاس نیستند، من همیشه میگویم اینها سلفی گیرند، برای ثبت خاطرات است. قبلاً هم بوده اما الآن بیشتر شده چراچونکه عکاسی راحتتر شده است. ولی عکسی که آماتور از زن، بچه و یا دوست دختر و دست پسرش میگیرد میتواند
هنر باشد ولی اصولاً نیستند.
میلیاردها عکس روزانه گرفته میشود اما به کار عکاسی و هنر عکاسی که من میشناسم اثر نمیگذارد. در کار ما دخالتی
ندارند. همان اول هم گفتم که کسی که بالای قصابی مینویسد این قصابی است یک نویسنده است آنهم که رمان مینویسد ، که آن زمان ها خیلی معروف شد، مردم «Martin Chambi » یک نویسنده است. در پرو عکاسی بود به نام «مارتین چامبی» فامیلانه لباس مرتب میپوشیدند و میرفتند جلوی دوربینش و عکس میگرفتند و بعد میگفتند چقدر هنری است، همیشه عکاسی خانوادگی و خاطرهای مهم بوده. به این دلیل که ما دوست داریم اثر داشته باشیم.
وقتی بچه و فامیل داریم، دوست داریم که یادگاری داشته باشیم آن موقع مردم میرفتند آتلیه عکس میگرفتند حالا دیگر
من یادم میآید وقتیکه ده ساله بودم در الجزیره، به همراه پدر و مادر و سه برادرم .هرکسی برای خودش عکس میگیرد
رفتیم عکس بگیریم. لباس قشنگ پوشیدیم و رفتیم استودیو اولین عکس فامیلانه را گرفتیم، با عمومی شدن این موبایلها
تنها فرقش در این است .دیگرکسی استودیو نمیرود.
(عباس عطار در ۲۵ آوریل سال ۲۰۱۸ (پنجم اردیبهشت ۱۳۹۷ شمسی) در سن ۷۴ سالگی در پاریس بر اثر سرطان از دنیا رفت.
توماس دورزاک، رئیس کنونی آژانس عکس مگنوم، احترام خاصی برای عباس عطار قائل است و پس از مرگ او در سخنرانی اختصاصیاش گفت:
«او یکی از ستونهای مگنوم و پدرخواندهای برای نسل جوان عکاسان ما بود. یک ایرانی مقیم فرانسه که شهروند همهی جهان بود. جهانی که از همهی اتفاقات مهم آن از جمله جنگها، بحرانها، انقلابها، تحولات و اعتقادات در جریان، تصویر قبت کرده است. درگذشت او موجب ناراحتی عمیق همهی ما شده است. امیدوارم خداوند و تمام فرشتههای همهی ادیان مورد تحقیق او، از عباس استقبال کنند.»)
منبع مطالب : https://yphc.ir
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: ژانری",